اندر امیدوارى

ساخت وبلاگ
دستشو میکنه تو موهاى خیس مهناز که تو آشپزخونه بغل یخچال وایساده داره با میترا تلفنى حرف میزنه. مهناز سرشو تکیه میده به سینه احمد و احمد موهاشو بو میکنه. میترا اونور دنیا زندگى میکنه و هرازچندگاهى که زنگ میزنه، با مهناز از همه چى حرف میزنن. الان به اینجا رسیدن که مهناز تعریف میکنه که تو مهمونى هفته اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 222 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 13:44

ما هیج نمی دانیم، تنها پرسه زنندگانی هستیم که گاهی خوشحالیم، گاه ناراحت.

گهگاهی می خندیم و گاهی گریه می کنیم…

گاهی حتی وانمود می کنیم که بسیار میدانیم…

اما

ما هیچ نمی دانیم

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 228 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 21:02

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 16:55

این روزها بهترین و خطرناک ترین لحظه هاست. مثل تموم خواب های دوچرخه سواریم که یهو چپ میکردم تو دره و از خواب مپریدم. تو اوج خوش حالی خبرهای بد شنیدن فاجعه ترینه...!

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 18:07

سردرگمی وقتی از حد بگذره جز خستگی و ناتوانی چیزی به دنبال نداره.

حالا هزاریم که تو جمع غصه هارو بپوشونم و بخندم چیزی عوض نمیشه...

درد اینه که اونی که باید، هم گوشش رو گرفته هم چشمش رو بسته. 

من میام این جا فریاد میزنم ولی چه فایده...

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 18:07

ولو شده رو تخت وسط حیاط و دورتا دورشو پشه بند گرفته. چشماشو بسته و یه لبخند عمیق رو لبشه… چند ساعت قبل میخواستن یاس های گلدونو بچینن ولی احمد نذاشت. حالا یکی از دلایل لبخندش عطر همین یاس هاست که هرازچند گاهی پخش میشه تو هوا و هجوم میاره به احمد که حالا مثه مومیایی ها خوابیده. درسته گهگاه یه بادی میاد، ولی هوا گرمه. مهناز میره تو خونه پیش مامانجون بخوابه ولی احمد حاضر نیست حال لحظشو با هیچی عوض کنه با این که میدونه فردا که نور خورشید بزنه تو چشمش و از خواب بپره، کل روز رو سردرد میگیره...

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 221 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 13:35

پارسال این موقع بارون اومد.

الان نگاه طعنه آمیز به آسمون هم مسخرس... :|

رفیق خودت به راه بیا!

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:03

ما باید بیشتر از این ها باشیم

ما باید خیلى خیلى بیشتر از این ها تلاش کنیم 

افسوس و صد افسوس 

واى بر ما...

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 198 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:03

حسرت خوردن هیچ فایده اى نداره اینو میدونم.

پس شما بگین وقتى یه خاطره هایى یاد آدم میاد، وقتى دلت میخواد پیش یه سریا باشى که نمى تونى، چه کار باید کرد به جاى حسرت خوردن...؟

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:03