افسانه ستاره

ساخت وبلاگ

 

نزدیکی ها ی تهران، قلب خاکستری و پر خس این کشور مغموم، جایی که هنوز برهوت نیست اما جنبش شهر به هن هن افتاده است، مرز بین هیجان و سکون، جایی که پیدا کردنش تنها با صدای عود ممکن می شود نه تار، نه سنتور، تنها و تنها یک صدای طنین انداز قوی عود که یک بغض گره خورده پشتش است، درست همان جا که شک می کنید به راه آمده و موسیقی به گریه تان می اندازد، با اولین قطره اشکی که فرو ریخت سرتان را بالا بیاورید و کمی به راست بچرخید درست همان جا دقیقا در اولین نظر، تکه ای به چشمتان می آید که نورانیست... ستاره ها در این قسمت متراکم ترند و پرتلالوتر... 

 تمام کسانی را که ما در این خاک حزن آلود پرحیاحو  نابه هنگام یا به جور و ناحق از دست می دهیم، ستاره ای نورانی تر از حالت عادی بر فراز جایی که به خاک افتاده است جان می گیرد...

نزدیکی های تهران آن جا که قلبتان شما را تا رسیدن به آن یاری کرده است، همان جا که بغضتان اشک شد و رو به آسمان کردید، چندین ستاره پرنور در کنار هم میبینید. کسانی که نباید به خاک می افتادند... که افتادنشان نور شد... که اگر به نقطه درستی خیره شوید درخشش آن ها را تک تک به چشم میبینید.

این افسانه ستاره است که همه ما باید برای خودمان تعریف کنیم و مدام به آسمان خیره شویم برای تسلای خود از فقدان های مداوم و نامتناهی...

اندر امیدوارى...
ما را در سایت اندر امیدوارى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9baharm7 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 15:56